سین دهباشی کارگردان فیلم انتخاباتی روحانی در یادداشتی در خصوص لغو سفر رئیس جمهور به اتریش نوشت:
یک: آقا ما تا حالا فکر میکردیم که فقط جنابِ احمدینژاد بود که «قائل به ربط!» نبوده و مثلا «پیگیریِ افزایشِ قیمتِ مسکن در کشور» را به جایِ وزارتِ شهرسازی یا وزارتِ کشور یا وزارتِ اقتصاد و دارایی یا سازمان برنامه و بودجه یا حتّی بانکِ مرکزی احاله داده بودند به وزارتِ فخیمهء اطلاعات! تا امروز که دیدیم نخیرم!
دولتِ تدبیرواُمید نیز پاسخگویی در برابر عللِ «لغوِ سفرِ اُطریش» را نه به سخنگویِ دولت یا وزارتِ خارجه یا معاونتِ مطبوعاتیِ ارشاد یا دبیرِ شورایِ امنیت ملّی یا مشاوران فرهنگی و مطبوعاتیِ رئیسجُمهور و... الی آخر که سپردهاند به وزیرِ مُحترمِ بهداشت! و ایشان نیز دردمندانه! فرمودهاند: « من دیپلماسی بلد نیستم ولی غرور دینی و ملی آقای روحانی و استواری و سخت گیری ایشان در برخورد با تروریست ها و آدم کشها را می ستایم!»
دو: آقا ما تا حالا فکر میکردیم که آن تهدیدِ امنیتی که باعثِ «لغوِ سفرِ اُطریش» شده سیاهپوشان داعش بوده یا انتحاریهایِ القاعده یا تروریستهایِ اسرائیلی تا که پریشب دیدیم نخیرم!
حضرتِ رئیسجمُهورِ کشورِ مقصد میگوید: «ما برای سفر رئیس جمهور ایران بالاترین سطح را در نظر گرفتیم، همان سطحی که برای رئیس جمهور چین و ولادیمیر پوتین و جورج بوش در نظر گرفته شده بود» و آن مُشگلِ لاینحلِ امنیتی ظاهرا این بوده که گروهی از مخالفین و منتقدینِ دولت قصدِ حرف و سُخن داشتهاند گرچه به قولِ تضمینیِ میزبان «فاصلهشان محلِ تجمعشان آنقدر دور از محلِ هیاتِ ایرانی بوده که نه صدایشان را میشنیدند و نه تصویرشان را میدیدند!»
سه: آقا من یک خاطره بگویم؟! در نمیدانم سفرِ چندمِ جنابِ احمدینژاد بود که آن ماجرایِ دانشگاهِ کُلمبیا اتّفاق اُفتاد روزِ قبلاش بود که همین آقای «مرتضی غرقی» که سالها نمایندهء صداوسیما در آمریکا بود و نیز نگارنده که به لُطفِ آقا مُرتضی و نیز سُفرایِ ایران در سازمانِ ملل معمولا اجازه داشت تا ضمن کمکِ به تیمِ خبری برایِ دلِ خودش مُستندهایی بسازد اختصاصی و تنهایی رفتیم به محّلِ اقامت رئیس جمهورِ وقتِ ایران که چه نشستهای فردا کارت زار است! و به دانشگاهِ کُلمبیا نرو که قرار است از رئیسِ دانشگاه گرفته تا لابیِ صهیونیستها و از فاکسنیوز گرفته تا مجاهدینِ خلق و... دیگران مسخرهات کُنند و تحقیر و اینها! که دیدیم با بیخیالی گفت: «یعنی از اینکه اینجا خودِ خودِ آمریکا است بدتر است؟ یعنی فکر کردید که من مُنتظرم حزباللهیها بیایند در ورزشگاهِ نیویورک و برایم شُعارِ موافق بدهند؟»
چهار: آقا ما تا حالا فکر میکردیم مُشاوران معمولا مُعلّم و جوان و جگردارِ جنابِ احمدینژاد چقدر انتقادگریزاند تا که این دوسهساله دیدیم نخیرم!
در گروه دکتر روحانیِ عزیزمان که از مُشاورانِ فرهنگی و مطبوعاتی و اطلاعرسانی گرفته تا حتّی مشاورِ امورِ اقلیّتهایِ دینی(!) همگی پا به سن گذاشته و سابقهء مبسوطی در امور امنیتی و اینها دارند چقدر نگرانتر و ناشکیباترند.
پنج: آقا ما تا حالا فکر میکردیم که چقدر زشت است که هر مراسمِ خارجی و رسمی که جنابِ احمدینژاد میرفت نمایندگانِ دول مُخالف جلسه را ترک و تصویربرداران بر صندلیهایِ خالی زوم میکردند گرچه همزمان و در سُخنرانیهایِ غیررسمی در همان شهر انبوهِ مُستمعین تا چندکوچه آنطرفتر نشسته و به پاسخهای درست یا غلطُ او به انتقادهایِ تُند و رودررو و بیپروا گوش میدادند تا که این در سیزده بدرِ جاری دیدیم نخیرم!
زشتتر این است که قایم موشک بازی کُنیم!
تکمله: یعنی مرحبا به شجاعت و درایت مشاوران هیات دویست و هفتاد نفره ایرانی! که در برابر احتمال تظاهرات دورادور اندکی منافق آواره سفر رئیس جمهور عزیز کشورمان را لغو کردند.
حالا فکرش را بکن به جای جمع تنها شش نفره همراهان شهید محمدعلی رجایی (یک وزیر، یک مشاور حقوقی و چهار خبرنگار) بودند در سفر مهرماه 1359 به نیویورک و مواجه با سی و چندهزار ضدانقلاب عصبانی و مهارناپذیر که لابُد از فرط فتح الفتوح تفنگهای سربازان ما را هم پلمب کرده و داخل پوتین هایمان بتون مسلّح میریختند.
و بی شوخی امّا اگر علل لغو سفر اخیر ریاست جُمهوری ترس از چهارتا پلاکارد ایرانیان آواره بوده که وااسفا! و اگر باز این بهانه دیگری است برای پنهان کردن ماجرایی دیگرتر از جنس مثلا کلاهی که بر سر این ملّت شریف و نجیب رفته در فقره پوچ درآمدن وعده رفع تحریم ها و باز نشدن سوییفت که وامصیبتا!